وقت آن است که ای گل پسران ناز کنیم!
تاقچـه بالا بگذاریم و «نــــــه»اغاز کنیم!
مطلبی هست در این باره عیان می گویم
بشنویـــم و همــه را مُطلع از راز کنیــم
جمله کون و مکان در کف شانس من وتوست
از خوش حالی بال در اورده وپــرواز کنیــم
با چنین وضعی اگر طالب همسر گشتیم
نازها بهر وی از پشــت هم اغاز کنیـــم
هوش باشیم الا ای پسران دم بخـــت!!
موقع عقد، شروط خودمان ساز کنیـم
گر چه زیبا و قشنگ است نگارت چون «قو»
بهر رو کم کنی او را به مثل«غــــاز»کنیــم
نهراسیـــم که شایـــد نظر او برگــردد
یا مبادا که دمی ترس زانبار کنیم
ان قدر هست که هر یک گل خود برچینیم
قبل چیدن،همه را جمـــله ورانداز کنیــــم
«مریم»و«یاسمن»و«لاله»و گل های دگر
«سوسن»و«قاصدک» و یاد گل ناز کنیـم
رسم عاشق کشی افسانه شود در عالم
بهر معشوقه کشی ، خلق هم اواز کنیم
بارها جنس مونث دل تان بشکسته است
زین سپس خون به دل دلبر طناز کنیــم
در جهازیِه او پاترول و مزدا خواهیم
قصد یک باغچه و خانه دلبــــاز کنیــم
سیرت خوب که شرط است در این کار، عزیز!
اجتنــاب از صنــم خــانه بر انـــــداز کنیــــم
گل بچـینیم و مبادا که سریعـــاً گوییـــــم
«بعله» را و همه رشتــه خود باز کنیــــم
ای پسر!عاشق هر عشوه ونازی نشـــــوی!
باید از بهر رخش عشق پس انـداز کنیم